مِی چاره ساز
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مِی چاره ساز

می چاره ساز

مِی چاره ساز

  • ساقی‌! به روی‌ من درِ میخانه باز کُن
  • از درس و، بحث و، زهد و، ریا، بی‌ نیاز کُن[1]
  • تاری‌ ز زلفِ خم خم خود، در رهم بنه
  • فارغ ز عِلم و، مسجد و، درس و، نماز کُن
  • داوود وار، نغمه زنان ساغری‌ بیار!
  • غافل ز درد جاه و نشیب و فراز کُن
  • بر چین حجاب از رُخ زیبا و زلف یار
  • بیگانه‌ام ز کعبه و مُلک حجاز کُن
  • لبریز کن از آن مِی‌ صافی‌، سبوی‌ من
  • دل از صفا، بسوی‌ بُت ترکتاز کُن
  • بیچاره گشته‌ام ز غم هجر روی‌ دوست
  • دعوت مرا به جام می‌ چاره ساز کُن.